سرگرمی و تفریح و بازی و دانلود و آموزش


 

 


 


 

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم

آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم


و بر صورت مه آلودت می لغزیدم

ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم


تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت

 را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد

 که مرهمی شود برای دلتنگی هایم........




تاریخ: چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:برای تومینویسم,,,,,,,,, ,
ارسال توسط اسماعیل عربی
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 92 صفحه بعد

آرشیو مطالب
بهداشت و سلامت
امکانات جانبی

پیج رنک